هزار سوال بی جواب
به مادرم می گویم:"اگر یک بار دیگر قسمت شد و با هم رفتیم زیارت، نزدیک کربلا که شدیم، از پنجره اتوبوس جشم مس دوزم به جاده، دل نمی دهم به خنده های پشت سر و حرف ها بغل دستی، دلم می خواهد حواسم را جمع کنم."
ان بار به الاغ ها هم خیره می شوم.... یعنی آبا و اجداد کدام یک از این الاغ ها مرکب علامه بوده است؟
یواشکی می پرسم:"دفعه پیش الاغ دیدیم اصلا؟"
خنده روی لبهای مادرم خشک می شود. استغفراللهی می گوید، سری تکان می دهد و می رود.... من اما چیزی نمی گویم... تا کسی نداند که سکوت و خیره شدن دفعه بعدم فقط برای این است که بفهمم کجای مسیر، آن اتفاق افتاده است؟
کجای جاده ای که می رسد به کربلا، علامه حلی سوار بر مرکبش – که کتابها نوشته اند درازگوش بوده است – به آن جوان می رسد و با او هم مسیر میشود. چه در ذهن علامه می گذرد که سوال های پیچیده اش را یکی یکی از جوان می پرسد و او بی درنگ پاسخ تک تکشان را می دهد.
کجای خیابان هایی که آخرشان می رسی به حرم سیدالشهدا دل علامه می لرزد از بودن کنار جوان که :"نکند..."
کجای راه، تازیانه از دست علامه می افتد. سرخم می کند و به نجوا می پرسد: حالا که دوره غیبت کبری است، می توان امام زمان (ع) را دید؟
کدام نقطه از این خاک... چند قدم مانده به حرم امام حسین... جوان خم می شود، تازیانه را برمی دارد، آن را با مهر به دستان علامه می دهد و به نرمی جواب می دهد: "چطور نمی شود؛ وقتی حالا دست او در دست توست!"
ادامه اش را نمی خواهم بدانم، که کجا بود که علامه نگاه کرد و دیگر جوان را ندید...
اما هزار سوال بی جواب ... هزار معمای حل نشده که برای یافتنشان به هر کتابی چنگ زده ام، متوسل مقاله های خارجی فلان سایت شده ام و دست به دامن چندین دانشمند و استاد در هر کسوت و لباسی شده ام را توی دلم نگه می دارم. نگه می دارم برای پرسیدن از شما....
که علامه در همان دوره از نبودنتان نفس می کشید که من زندگی میکنم. و در همان عصری برای جواب سوالهایش به دامان شما آویخت که عصر و دوره من است.
فرق من با علامه در نگاهم به شماست..... که من جواب سوالهایم را از شما نخواسته ام و همیشه شما را برآورده کننده حاجت هایم دیده ام و بهانه ای برای جمعه صبح ها و غروب های پنجشنبه که قطره اشکی بریزم و گاهی یادتان کنم که گفته اند روزی می رسی از راه... اما هرگز باور نکرده ام از هر عالمی علامه تری و علم اول و آخر در سینه توست...
****************** ضمیمه:
* ندارد.... فقط:
ذکر 14 صلوات نذر تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)، بسم الله
* این متن نوشته زهرا نوری لطیف بود.