لبیک علی...

دستی به هوا رفت و دو پیمانه بهم خورد

در لحظه "می" نظم دو پیمانه بهم خورد

دستور رسید از ته مجلس به تسلسل

پیمانه "می" تا سر میخانه بهم خورد

دستی به هوا رفت و به تایید همان دست

دست همه قوم صمیمانه بهم خورد

لبیک "علی"  قطره باران به زمین ریخت

لبیک "علی"  نور و تن دانه بهم خورد

یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد

یعنی سر سنگ و سر دیوانه بهم خورد

پس باده پرید از سر مستان و پس از آن

بادی نوزید و در یک خانه بهم خورد

 

 

**********************ضمیمه:

+ ابتدای کربلا مدینه نبود.... ابتدای کربلا غدیر بود!!!...... دارم به چند روز دیگر فکر می کنم...........

نمیشه... حتی تو اعیادمون هم نمیشه ..... حتی برای یک روز هم نمیشه فراموش کنیم که چه ظلمی به این خاندان روا شد... و به ما ....

"آیا تا به حال به این سوال فکر کرده اید که چرا در زندگی­هایمان اصلاً  به ما خوش نمی گذرد؟ همه ی ما با نگرانی به آینده خود نگاه می کنیم. همه ی شما  نگران آینده هستید. نگران همسرتان، نگران فرزندتان، نگران شغلتان و وضعیت اقتصادی خود می باشیداصلاً زندگی همه­اش شده کوفت. چرا شده کوفت؟ به همان دلیلی که اگر بچه دستش از پدر و مادرش جدا شد، شما چلو کباب هم به او بدهید، قابل مقایسه نیست با نون پنیر سبزی که سر سفره با پدر و مادرش می خورد. هیچ چیز جای پدر و مادر را نمی­گیرد. هیچ چیز هم جای ولی خدا را نمی گیرد. در سقیفه ولی خدا را از امت جدا کردند لذا ما نگاهمان به شهادت حضرت زهرا (س) نگاهمان به غدیر است. اینها بررسی تاریخ یا تحلیل تاریخ یا کالبد شکافی تاریخ  نیست. ما دنبال این هستیم که به مردم بگوییم آی مردم از کجا بدبخت شدید؟ می­خواهیم بگوییم این برای ما خیلی مهم است. همه چیز اینجاست. اصلاً همه بدبختی ها از این جا شروع شده." (از بیانات ارزنده مقام معظم رهبری)

+ خدا لطف کرد توفیق شامل حالمان شد، تونستیم یه کاری انجام بدیم واسه عید غدیر حدودا 3 هفته درگیر کار بودیم... چنان این کار حال ما را دگرگون کرد که..... کلا حال و هوامون عوض شده... روحیه در حد المپیک و ..... الهی شکر....

عید سعید غدیر مبارک

زیارت می کنم ... قربت الا الله... الله اکبر!!!

چند روز پیش فرصتی دست داد که با یکی از دوستان خیلی خوبم یه گپی بزنیم...

این دوست خیلی عزیز من می گفت: یه شرایطی جور شده یه سفر برم کربلا... اما دلم راضی نمیشه به رفتن... می گفت انگار هنوز شرایط وجودیم آماده رفتن نیست... می گفت فکر می کنم باید انقدر آماده باشم تا وقتی رفتم بتونم خیلی خوب حق اون مکانهای مقدس رو ادا کنم...!

.... با حرفاش کاملا موافقم... باید خیلی با معرفت بود تا این حق ادا بشه و اون زیارت حقیقتا یه زیارت ناب از آب در بیاد...

               

 

من لیاقتش رو نداشتم و تا حالا زیارت کربلا نصیبم نشده اما فکر میکنم دلت باید خیلی بزرگ باشه و شعورت وسیع که بتونی در برابر امامی بایستی و زیارتش کنی که پذیرش ولایتش مجوز ورود به بهشته.... باید دستات خیلی جون داشته باشه که بچسبونی به سینه و با همه وجود سلام بدی : "السلام علیک یا اول مظلوم عالم"...

عظمت حضرت امیر غیر قابل وصفه!... تو همین شبا دارم یه چیزهایی می شنوم از مولا که دلم می خواد سر به بیابون بذارم... منی که ادعام میشه بچه شیعه ام ... هیچ معرفتی نسبت به امامم ندارم.... من که حتی روم نمیشه بگم خاک کف پای امیرم.... یعنی نمی تونم حتی خاک کف پای این م‍ــــــــــــــــرد باشم .... در برابر این شخصیت باید چی بود..... فکر می کنم باید همه دلت رو تقدیم کنی...

و کربلا .... مکانی که یه عمر تو سر خودمون زدیم ... اللهم الرزقنا....!‍

و اربابی که.... تمام کائنات بهش مباهات می کنه.... مقابل این شخصیت نمیشه با پای جسمانی ایستاد... باید دلت رو... باید.... من حتی تو نوشتن کم آوردم............

کاش انقدر شعورمون و معرفتمون رو بالا ببریم که لااقل یه ذره شایسته اون زیارتی که نصیبمون میشه (انشاالله) باشیم...

 

****************** ضمیمه:

* تسلیت می گم ایام شهادت حضرت بابا رو........ یتیمی درد بی درمون یتیمی..........

الهی ای فلک دیگر نگردی اگر گرد سر حیدر نگردی ....... الهی ای نفس بی نام مولا اگر از سینه رفتی برنگردی... برنگردی... برنگردی

* هر چی به آخرهای ماه رمضون نزدیکتر میشیم بیشتر دلم هوای محرم رو میکنه..... امشب انگار برادران روشن ضمیر هم هوای محرم کرده بودند... نوحه شب اول و.... خدا خیرشون بده!

* نسیم دلچسبی میاد... اون بیرون.... میرم هوا بخورم کمی... زیر نور ماه...

دعامون کنید این شبها... که از اسارت خودمون رها شیم..... یا علی مدد