و خدایی که در خیال من است...
باز حالمان خراب می شود .......باز اعصابمان پریشان می شود......باز دلمان هوای یک چیزهایی می کند که....
و باز می رویم توی خودمان
و باز صدای یک عده ای در می آید که چرا انقدر یکهویی وا می روی؟!؟!؟
و خودمان هم نمی دانیم چرا.... دست خودمان نیست که گاهی عجیب می شویم!!!
.........
باز دلمان می گیرد، از دست خودمان
که بعضی وقتها....
یک جوری حرف می زنیم.....و حرف های یک جوری می زنیم
که بعضی ها یک جور دیگر برداشت می کنند.
حالا بگذریم که بعضی وقتها حرفهایت را هرجوری بزنی بعضی ها هر جور خودشان بخواهند برداشت می کنند.....
و باز دلمان می گیرد، از دست بعضی از امثال خودمان....
که بعضی وقتها....
یک جوری کار می کنند..... و کارهای یک جوری می کنند
که بعضی های دیگر فکرهای ناجور می کنند.....
و همه چیز خراب می شود و همه چیز به باد فنا می رود....
و باز هم مظلوم می ماند.........همان چیزی که همیشه مظلوم بوده توی حکومت اسلامی........
....................
و باز حالمان خراب می شود..... ودلمان هوایی.....
و باز می خواهیم بمیریم.................
و باز خسته شده ایم از دست آدمها......از دست خودمان.........از دست اینهمه فکرهای جورواجور......
و باز دلمان می خواهد برویم یک جایی که هیچ کس نباشد........جز همانی که همیشه هست........
به قول دوستی ..........خدای خیالیمان!!!!!!!!!
باشد............بگذار خیالی باشد
خدا باشد توی زندگی ما.......که بشود عشق را.... مزه مزه کرد...
بگذار خیالی باشد
اصلا چه فرقی به حال تو می کند اگر.............
خدا من..........خیالی باشد یا باشد!!!!!!!!!!
**************************ضمیمه:
* فکرش را هم نمی کردم که انقدر زود دلم برایت تنگ شود........هنوز نیامده هوایت کرده باز......دلم......یادم نمی رود هرگز صحنه آخر و لحظه خداحافظی را...من بودم و باران و....پنجره فولاد و یک صحن خالی... عاشقتم امام رضا(ع)
* خدایا! ببخش به حق همه اونایی که دوستشون داری......من که جز تو کسی رو ندارم......هر کاری می خوای بکن با زندگیم.....فقط خدا ظرفیتش رو هم بده که اینجوری وا نرم!!!
* چه حس شیرینی که وقتی تو پارک قدم می زنی بچه هات ببیننت و داد بزنن خانوووم معلم و تا میای بچرخی ۳ تا وروجک بپرن بغلت و بهت بگن که دلشون برات تنگ شده...خدا این حس شیرین رو مستدام کنه...انشاالله!